سلام . من علی اصغر 24 ساله از استان یزد . کارشناسی ارشد مدیریت فناوری اطلاعات و کارشناسی کامپیوتر .
تو دوران لیسانسم البته اواخرش عاشق دختری شدم بسیار زیبا رو و کم سن و سال تقریبا 19 ساله که دانشجوی کاردانی کامپیوتر بود.
من 7 ماه قبل از اینکه بحث عاشقی من پیش بیاد از ایشون چند بار دیده بودمش و هر بار نمیدونم تا میخواستم باش حرف بزنم غیب میشد تا اینکه یک روز بطور اتفاقی توسط دوستش پیش من اومدن و درخواست کار کامپیوتری داشتن . منم از فرصت استفاده کردم و داستان رو براش گفتم .ایشون نسبت ب من دو دل بود ولی نظر مثبت هم داشت بهم . مامانش با ازدواجش در حال حاضر مخالفت میکنه چون بچه هسش هنوز . من بهش گفتم تا هر موقع ک بخوای صبر میکنم و تلاش میکنم . مامانشون عکس منو دیده بوده چون دختر همه چی رو ب مامانش میگفته . لذا ما پیام بازی نمیکردیم و کاملا عادی برخورد داشتیم . ولی چند روزیه نظرش ب من بی دلیل برگشته . هیچ علتی هم واسش نمیاره . حتی باهام با خشونت برخورد هم کرده . من هیچ کار خلافی هم نکردم .
خیلی دپرسم . خیلی . سه روزه لب به غذا نزدم . همش تو فکرم هسش زنگ مامانش بزنم و براش توضیح بدم .
نظر شما چیه دوستان . آیا اینکار رو بکنم . نگین مامانم زنگش بزنه چون این کار نشدنی هسش چون وضعیت الان من زیاد مساعد نیست برای خواستگاری . گفتم خودم اگر زنگ مادرش بزنم و بگم چی شده و ... بهتر باشه
ممنون میشم کمکم کنید .